معنی کشتکار و زارع
حل جدول
برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زراعت پیشه، فلاح، کشاورز، کشتگر
زارع و برزگر
کشاورز، دهقان، حارث، ورزکار، فلاح، کشتگر، کشتکار
لغت نامه دهخدا
کشتکار. [ک ِ] (ص مرکب) زارع. دهقان. فلاح. زراعت کننده. برزیگر. برزگر. (ناظم الاطباء). کشاورز. (یادداشت مؤلف). || (اِ مرکب) زمین مزروع. مزرعه. محل زراعت. (ناظم الاطباء):
گفت ما خوردیم بر در کشتکار رفتگان
هر که آید گو بری او هم ز کشت ما بخور.
ابن یمین.
- کشتکار جهان، کنایه از دنیا و روزگار. (ناظم الاطباء).
زارع
زارع. [رِ] (اِخ) نام سگی است و بدین مناسبت سگان را اولاد زارع نامند. (از تاج العروس) (اقرب الموارد).
زارع. [رِ] (ع ص) نعت فاعلی از زرع.برزگر. (دهار). زراعت کننده. (آنندراج):
خود گرفتم به حکم صاحب شرع
زارع غاصب است مالک زرع.
دهخدا (دیوان ص 109).
زارع. [رِ] (اِخ) لقب ابوزرعه رازی، حافظ مشهور است. (از تاج العروس).
زارع. [رِ] (اِخ) احمدبن عبدالرحیم عراقی محدث است. (از تاج العروس).
زارع. [رِ] (اِخ) ابن عامر (یا ابن عمرو) عبدی مکنی به ابوالوازع از وافدین بر پیغمبر (ص) بوده است و ازوی درباره ٔ داستان اشج عبدالقیس روایتی کرده است. ام ابان بنت الوازع دختر پسر او از روات است و از او نقل حدیث کرده است. ازدی گوید این دختر تنها کسی است که از زارع روایت کرده است. (از تهذیب التهذیب عسقلانی). و صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: ابی الوازع، صحابی و از قبیله ٔ عبدقیس است. دختری از نوادگان او بنام ام ابان بنت وازع حدیثی درباره ٔ معرفت روایت کرده.
فرهنگ معین
(کِ) (اِ.) زارع، برزگر.
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به انگلیسی
Sower
فرهنگ واژههای فارسی سره
کشاورز
معادل ابجد
1225